فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

هفته ای که گذشت

  میلاد هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت علی بن الموسی الرضا علیه السلام را به تمام شیعیان تبریک می گم. این ترم هم به سلامتی کلاس زبانت تموم شد . ولی دو ترمه که درسات خوب یاد نمی گیری چون من اصلا" باهات کار نکردم . نمره این ترمت هم A شد ولی معلمت گفت حروف رو تشخیص نمی دی . حروف M . L. F  بهت نشون دادن اونا رو بلدی بنویسی ولی اگه بهت بگم بنویس M می نویسی F. حالا باهات کار می کنم انشاالله یاد می گیری. باید کم کم خودت رو آماده کنی که بری پیش دبستانی . هنوز نرفتم مهد که چه چیزایی برات بگیرم فقط مدیر مهد رو دیدم بهش گفتم اول مهر که آوردمش کاراش  هم انجام می دم. ...
28 شهريور 1392

فاطمه عزیزم

دختر گلم ببخش مامان جون که نتونستم توی این مدت برات چیزی بنویسم. الان تقریبا" دو ماهه که ما خونه آقا جون هستیم . سه روز قبل از ماه رمضان که آقا جون حالش بد شد و تو بیمارستان بستری شد چون نگران بودم نمی تونستم تو خونه بمونم با هم اومدیم خونه آقا جون .تا اینکه بعد از 23روز آقا جون آسمونی شد و رفت پیش خدا. انشاالله از اول مهر که رفتی پیش دبستانی روزانه خاطراتت رو برات می نویسم. فعلا" هیچ چیزی به ذهنم نمی رسه برات بنویسم تا حالم بهتر بشه می آم و همه چیز مثل اول برات می نویسم. ...
14 شهريور 1392

چهل روز بدون تو گذشت...

آقا جونم چهل روز بدون تو گذشت ولی چه سخت گذشت. انگار همین دیروز بود ...... آقا جونم هنوز باور نکرده ام که دیگه نیستی ، باور نمی کنم و نخواهم کرد ...... آقا جون خوب و مهربونم هیچ بارانی نمی تونه رد پای خاطراتت رو پاک کنه. الان چهل روزه که با خاطراتت زندگی می کنم. همه خاطرات خوب ........ روحت شاد عزیزتر از جانم ...
14 شهريور 1392

فاطمه و روپوش پیش دبستانی

هفته پیش فاطمه رو بردم تولیدی که براش روپوش درست کنن. چند روز پیش رفتم و روپوشش رو از تولیدی گرفتم. اول که می گفتم من این لباس رو نمی خوام رنگش زشته . من می خوام لباسم مثل لباس یاس(دختر خاله اش) باشه . رنگ لباس اونا یاسیه. وقتی اومدیم خونه خاله هاش بهش گفتن فاطمه روپوشت رو بپوشش ببینیم چطوریه . با هزار سلام و صلوات راضی شد روپوشش رو بپوشه. بعد هم هر کاری می کردم لباسش رو بیرون نمی آورد . می گفت می خوام تنم باشه. خواهرم چند تا عکس ازش گرفت البته کیفیتش خیلی خوب نیست. ...
9 شهريور 1392

آقا جونم...

سکوت می کنم تا خدا سخن گوید رها می کنم تا خدا هدایت کند دست بر میدارم تا خدا دست بکار شود به او می سپارم تا آرام شوم...! روحت شاد ،آقای خوب و مهربونم بفرستید برای شادی روحش صلواتی ...
7 شهريور 1392

تمام وجودم بودی

مرا در تن بود تا جان علی گویم علی جویم بجنبد تا رگم در جان علی گویم علی جویم علی دین است و ایمانم علی درد است و درمانم چه با درد و چه با درمان علی گویم علی جویم ز مهر او سرشت من جمال او بهشت من هم اندر روضه رضوان علی گویم علی جویم به محشر چون در آرم سر به نزد خالق اکبر به گاه پرسش و میزان علی گویم علی جویم ...
6 شهريور 1392

خرید روپوش

گلم چند وقتیه که نه ازت عکسی گرفتم و نه چیزی برات نوشتم. امسال می ری پیش دبستانی ، من هنوز ثبت نامت نکردم . قراره بذارمت همون مهدکودکی که پارسال بردمت .به مامان صبا ، زن برادر زن عموت زنگ زدم ، اونم صبا رو قراره همون مهد فرشته ها که می رفتید بفرسته . مامان صبا آدرس خیاطی بهم داد که برم برای فاطمه روپوش درست کنم. روز چهار شنبه با بابا رفتیم و خیاطی رو پیدا کردیم . خانمه اندازه ات رو گرفت و گفت یکشنبه بریم و مانتو شلوارت رو ازش بگیریم. فاطمه از رنگ مانتو خوشش نیومد و می گفت من این پارچه رو نمی خوام آخه مانتو شلوارشون طوسی بود . بچه حق داره بگه رنگش قشنگ نیست . برای پیش دبستانی رنگ طوسی مناسب نیست . آستین و یقه مانت...
1 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد